خدایا دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن من از آوارگی می ترسم. تو را به جاي همه کساني که نديده ام دوست مي دارم. تورا براي لبخند تلخ لحظه ها. پرواز شيرين خاطره ها دوست مي دارم. تورا به اندازه ي همه ي کساني که نخواهم ديد دوست مي دارم. تو را به جاي همه ي روزگاراني که نمي زيسته ام . تورا به اندازه ي همه ي کساني که نخواهم ديد دوست مي دارم. درست سه شنبه ساعت 5.

Lunes, 31 de mayo de 2010. Cliquee para volver a patagonia fantástica. Con la tecnología de Blogger.

خورشید نگاهت را از پهنه یخ زده قلبم دریغ کردی. در حسرت لحظه ای حس کردن گرمای نگاهت چشم به راهم. اما دیگر راهی نمانده است! برای قلبی یخ زده. و سخاوت جنگل را احساس میکردم. سکوتت سوز یخ زدن را به یاد می آورد! دیگر برای روح سنگیم حسی برای ماندن نمانده است! پشت کوچه بی چراغ اولین دیدار. پشت دیوار خرابه ی قلب یخ زده ام. ماندم و انتظارت را کشیدم! در اندوه یخ زدنم.